شهید رمضان اکبری
زندگی نامه
در سال 1344 در روستای بایمرغ از توابع بخش زهان دیده به جهان گشود . دوران کودکی را در دامن پر مهر و محبت پدر و مادر گذراند اما پنج سال بیشتر نداشت که سایه پر مهر و محبت مادر از سر او کم شد . پس از گذراندن دوران کودکی به دلیل اینکه در روستایشان مدرسه نبود از تحصیل علم نیز محروم ماند و خمدوش پدر برای امرا معاش خانواده به کشاورزی و قالی بافی مشغول شد و با شرکت در کلاس های بزرگسالان خواندن و نوشتن را فراگرفت و در اقات فراغت کتابهای داستان می خواند .
رمضان پس از شروع انقلاب با علاقه و شور خاصی در کلیه راهپیمایی هایی که بر علیه رژیم برگزار می شد شرکت داشت و حضور فعال او در این راهپیمایی ها و فعالیت های مذهبی باعث شده بود که او را به عنوان یکی از اعضای انقلابی روستا بدانند .در مراسم عزاداری و سینه زنی ائمه ، جلسات دعا و قرآن حضور می یافت .
در سن 18 سالگی به جبهه رفت و در تیپ 21 امام رضا (ع) گردان کوثر به عنوان حمل مجروح مشغول به خدمت شد . همواره گوش به فرمان فرمانده بود و سرانجام پس از 55 روز تلاش در جبهه در عملیات خیبر نزدیکی شهر القرنه عراق مفقودالاثر گردید.
خاطره
صبوری :
یک روز رمضان به خاطر کارهایم در سر زمین کشاورزی ناراحت شد و من با او بحث کردم ، رمضان سر جایش ساعت ها ساکت ایستاد و کوچکترین حرکتی نکرد و این خیلی برایم بی یاد ماندنی است چون در برابر عصابنیت من اینقدر از خود صبوری نشان داد.
حیدر اکبری (پدر شهید)
وصیت نامه :
اگر من روزی شهید شدم و خدا شهادت را نصیبم کرد من را در همین روستا دفن کنید وبرایم اشک نریزید ، زیرا با این کار منافقین را خوشحال می کنید ، افتخار کنید که چنین فرزندی را به اسلام و قرآن هدیه کردید اگر من در خانه باعث آزار و اذیت شما شدم مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهید از کلیه آشنایان ، دوستان و فامیل برایم حلالیت بطلبید از حقوقی که بر گردن من دارید مخصوصا اگر از کسی غیبت کرده ام خوهشمندم مرا به بزرگی خود ببخشند . از برادران و دوستان می خواهم که در نماز جمعه و نماز جماعت شرکت کنند و همواره گوش به فرمان امام باشند و امام را دعا کنند و در پایان از خدا می خواهم که مرا مورد رحمت و بخشش خود قرار دهد . به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی
و السلام