شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهید عبدالله عبدالهی

سردار شهید عبدالله عبداللهی


زتدگی نامه


شهید عبدالله عبداللهی در سال1331 در روستای زهان از توابع شهرستان زیرکوه به دنیاآمد. پدرش روحانی بود دوران کودکی را در دامان پر مهر  محبت پدر و مادر سپری کرد تا به سن 6 سالگی رسید و وارد دبستان شد بعد از اتمام دوره ابتدائی به علت نبود مدرسه راهنمایی در روستای از ادامه تحصیل بازماند و برای فراگیری قرآن  وارد مکتب شد . در دوران جوانی روزگار مادرش  را از او گرفت . بعد از آن تا اوایل انقلاب به کار کشاورزی مشغول شد ولی با شروع انقلاب  به علت شرکت در راهپیمایی و داشتن فعالیت سیاسی چندین بار توسط ساواک دستگیر شد و در سال های اوج گیری انقلاب پدر را نیز از دست داد ،تمام این مصائب و مشکلات او را از هدفش دور نساخت و همچنان به مبارزات خودش علیه رژیم تا پیروزی انقلاب ادامه داد .

در سال 1360 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دختری به نام فاطمه است . در تربیت فرزند به همسرش سفارش می کرد  که او را صالح با ایمان خوش اخلاق  و مرید فاطمه زهرا (س) و دخترش ینب تربیت کند . به امام خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران علاقه  وافری  داشت و معتقد به ولایت بود  و به عشق امام برای  احیای دین و تداوم انقلاب به دفاع از میهن پرداخت . قبل از انقلاب در کلیه مجالس ادعیه مثل دعای کمیل، توسل و سمت حضور داشت و درمراسم عزاداری ائمه مخصوصا امام حسین(ع) شرکت داشت.

به آموزش قرآن ، حدیث و امر به معروف و نهی از منکر در بین دیگران می پرداخت . شهید عبداللهی از انجا کهشاهد برخی از جنایات نظام خود کامه و وابسته شاهنشاهی بود  . قلبش مالامال از عشق به امام و روحانیت ، و خاستار ریشه کن کردن ظلم و فساد بود  . به همین دلیل پس از انقلاب سپاه را برای فعالیت انتخاب کرد چون میدانست این ارگان بازوی قوی ولایت فقیه و حامی انقلاب اسلامی است . پس از بازگشت از آموزش دوره سپاه هر زمان فعالیتی وجود داشت داوطلب بود .

در ابتدای انقلاب به علت کمبود کادر سپاه به اندازه چند نفر کار می کرد و علاوه بر اینها مربی اموزش نظامی نیز بود او تجربیاتی که از ارتش کسب کرده بود به رایگان  در اختیار دیگر برادران سپاهی قرار می داد و مدت بیش از سه سال از عمرش را در مراکزی مثل پادگان  معصومیه  و سپاه و پادگان ارتش صرف کرد . ایشان در این مدت بیش از20.000 نفر از همکارانش اعم از برادران بسیج وسپاه را آماده میدان  نبرد با دشمن  نمود . در پادگان به دلیل کمبود مربی آموزش  نظامی توان  بیشتری را به کار می برد ، خیلی از اوقات دو شیفت کار می کرد ، به دلیل فعالیت زیاد و نیازی که در سپاه به وی داشتند کمتر با رفتن او به جبهه موافقت می شد اما در عین حال به خاطر اصرار زیاد او چند مرتبه به جبهه اعزام شد و سرانجام در تاریخ 23/1/62 در عملیات والفجر ، شراهانی به شهادت رسید.


خاطرات


توصیه به خواهر :

حجاب اسلامی خود را رعایت کنید ، به اقوام و خویشان سر بزنید ، به جبهه های نبرد حق علیه باطل کمک کنید و با حضور در خود در  صحنه انقلاب دست صدام و صدامیان را از مملکت عزیزمان  کوتاه  گردانید  و نگذارید حکومت نو پای انقلاب صدمه ببیند .

ریحان عبداللهی (خواهر شهید)

 

 

عالمان بی عمل:

در زمان آموزش نظامی همیشه به  داوطلبان می گفت : ما عالمان بی عمل هستیم ، چرا که فقط آموزش می دهیم  و نمی دانیم اینها در میدان نبرد چه ارزشی دارد.                                                                                                                                 غلامرضا احمدی (همرزم شهید)

دفاع از دین و نموس:

شهید همیشه می گفت من برای مقام و انتقام به جبهه نمی روم بلکه برای دفاع از دین و ناموس خودم به جبهه می روم و اگر صد جان در بدن داشتم همه را در راه دین و رهبرم فدا می کردم.                                                                                غلامرضا عبداللهی(برادر شهید)

پایم را فراموش نکنید:

همزمان  با عملیات والفجر7 یک پای ایشان به خاطر اصابت آر پی جی7 به طور کامل قطع شد وقتی که برادران می خواستند ایشان را در برانکارد  بگذارند  با خنده ای که بر لب داشتند گفتند : پایم آنجا افتاده فراموشش نکنید .                               ابراهیمی(همرزم شهید)

شهید در رویای همسر:

شبی در خواب ایشان را دیدم که بسیار خوشحال است در عالم خواب رو به ایشان کردم و گفتم : چرا به مرخصی نمی آیید مگر جزء خانواده شما نیستیم، بعد از ایشان با عصبانیت رو به من کرد و گفت : مگر این دنیا چقدر ارزش دارد که شما همیشه شکایت از نیامدن من دارید.                                                                                                                                                                                زهرا احمدی (همسر شهید)


مقدمه ای برای انقلاب جهانی :

از توصیه های اکید شهید چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن و مخصوصا در دوران دفاع مقدس  این بود  که همه  باید دست در دست هم دهیم و پرچم اسلام را در سراسر جهان برافرازیم و به یاری ملت های تحت ستم مثل فلسطین و لبنان بر خیزیم و بکوشیم تا با یاری الله آنها را از زیر یوغ چپاولگران نجات دهیم همه شما در صحنه باشید فعالیت کنید تا این انقلاب را به پیروزی کامل برسانید که انشاءالله مقدمه ای برای انقلا ب جهانی امام زمان (عج) خواهد بود.

شهید در حدیث دیگران اول بحث این حقیر روایتی از امیر مومنان مولای موتقیان (ع) می نویسیم که انشاءالله سر مشق جامعه اسلام  و مسلمین خواهد شد.

پس از حمد و ستایش ذات مقدس پروردگار جهاد دری است از در های بهشت و رحمت الهی است و تنها بر روی  بندگان خاص و دوستان مخصوص  خداوند باز  میشود  پیراهن  سربازی و جامه جهاد زرهی است  که تنها بر اندام  جوان مردان و خون گرم و ایثار گر است.

جامعه فاخر جهاد در زندگی  لباس شرافت است آنان که این لباس تقوا وشرافت را از خود دور کنند از دیر باز وظیفه جهاد و مسئولیت  رها بخشی و انسانی خود را به فراموشی سپردند  در نتیجه لباس ذلت را خواهند پوشید  و غبار ذلت را و تیره روزی بر سیمای آنها سایه خواهد افکند  و تنگ و عار  حقارت انسانی زندگی آنها را در هم خواهد ریخت و امواج، بدن آنها را زبون و سیه روز خواهد ساخت و بالاخره  حقوق آنها پایمال و از عدالت و انصاف محروم خواهند شد.

خداوندا خودت شاهد بر اعمال این سرباز حقیر و کوچکت باش  و این بنده سر گردان و حقیر درگاهت ، که هستی خویش را از تو می داند  و امانتی از سوی تو نزد این حقیر موجود است که این امانت جوارحی رایگان در اختیارم گذاشته اید که باید با صحت و تن درستی تحویلت دهم . خدایا کمکم کن در امانت تو خیانت نکنم ، خدایا خیلی سخت است از کسی صحبت کنم کهمصداق روایت امیر مومنان است ولی حکم وظیفه است سردار رشید اسلام که از سرباان امام زمان (عج) هست و خواهد  بود چه قبل از اسلام و چه بعد از انقلاب اسوه ای حسنه برای اسلام و مسلمین بوده. نمونه اش قبل از انقلاب در زمان سربازی آن برخورد درباری به شهید بزرگوار که حتک حرمت  و اصاعه ادب می کند که با جواب دندان شکن شهید عزیز روبه رو می شود که منجر به حبس شهید می شود که با پادر میانی تیمسار شهید قرنی وی را آزاد می کنند و دیگر برادر عزیزم در دوران خدمت در سپاه در سنگر، ماموریت  های عملیاتی سیستان و بلوچستان  و راهور کرمان بود که بسیار دلیرانه و شجاعانه ماموریت ها را انجام دادو در پادگان آموزشی منتظران  شهادت یکی از افسران دلیر پادگان و سپاه بود حتی یادم هست  در زمان آموزش تاکتیک و صحرا  سلاح خیلی کم به دست می گرفت  با اخلاق و تسبیح و ذکر خدا نیرو ها را آموزش می داد . ضمنا در نماز و روزه یاد خدا و عبادت عنایتی خاصی داشت.

شهید عبداللهی همواره تسبیحی در دست داشت که با آن ذکر خدا می گفت . در جبهه جنوب در واحد آموزش نظامی لشکر 5 نصر به عنوان قائم مقام آموزش نظامی انجام وظیفه می نمود که طرح های ایده عال را مطرح ساختند و منطقه سایت 4و5 زمینی  به وسعت 30000 متر مربع ، منطقه عملیاتی مشابه درست کردند  که موانع زیادی داشت از قبیل میادین مین ، سیم خاردار حلقوی  -تله ای- عنکبوتی و.... کانالها و سنگر های  کمین و خاکریز های مقطع ، دیده بانی های مجهز به کالیبر ، این از فعالیت های شهید بزرگوار بود  که بسیجیان مخلص قبل از عملیات در این منطقه مانور داده شوند که شب عملیات با توان خاصی بر دشمن بتازند و دشمن را قلع و غم سازند . این شهید بزرگوار هر وقت قرار بود جمعی از برادران سپاه بیرجند به جبهه اعزام شوند خدشان را آماده می کردند برای رفتن به جبهه  ولی همیشه ولی همیشه از طرف فرماندهی سپاه اجازه رفتن به ایشان داده نمی شد زیرا به وجود ایشان در پادگان آموزشی نیاز مبرم بود زیرا در رابطه با  آموزش نظامی جبهه  خیلی مهارت زیادی داشتند ولی ایشان اسرار زیاد می کردند و چندین نوبت به  زور موافقت فرماندهی را جهت اعزام گرفت  و به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد البته این مطالبی که من حقیر بر روی کاغذ آوردم قطره ای بود از دریای فداکاری  ها  و تلاش های این سردار رشید اسلام و انشاءالله خداوند ایشان را با شهدای کربلا محشور بفرماید و ما را هم از شفاعت ایشان بهره مند نماید.                                                                                     محمد حسن شبانی   29/11/1367


وصیت نامه

بسم الرب شهداء و صدیقین

(ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزفون)

با درود و سلام بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) و سلام بر شهیدان در خون خفته ایران و درود به خانواده شهدای  عزیز از آنجایی که بر هر مسلمانی واجب است که وصیت نامه خود را بنویسد  و من هم که صلاح دانستم  وصیت نامه بنویسم و هم اینک که عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل هستم از تو می خواهم کهتوفیق شهادت را نصیبم کنی مرگ بر افتخاری که تنها آرزوی من است به خدا قسم آرزوی سعادت خود را در شهادت خویش می بینم شاید لایق شهید شدن نباشم زیر که شهید مقام والایی دارد و من فرد گناه کار و خواری ام . خدایا اینک به یاد تو و به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم به جبهه می روم و نه بخاطر انتقام و نام  ومقام . از خداوند و امام زمان و نائب بر حقش می خواهم که هدایتم کند ای کاش می توانستم صد بار به دست دشمن کشته شوم  و دوباره زنده می شوم تا با دشمن اسلام مبارزه کنم تا دشمنان اسلام بدانند مسلمان واقعی چه کسی است. در این مسافرت که پیش دارم اگر زنده بر نگردم سفارشم به شما این است که در عزای من شیون و بی صبری نکنید که مبادا دشمن با خبر شود و شاد گردد و در عزای من لباس سیاه مپوشید که قلب من آزرده خاطر گردد  . در این مدت کوتاه زندگی مشقت زیادی کشیدید و من نتوانستم جبران خوبی های شما را انجام داده  فقط از شما می خواهم مرا حلال کنید .

ای ملت آزاده من برای شما چه می توانم بنویسم و چه می توانم سفارشی برای شما می توانم بنمایم که مرا پرورش دادید و این شما بودید که مرا تشویق و راهنمایی می کردید . ای مسلمانان بخروشید با این رهبر کبیر پرچم اسلام را در سراسر جهان بر پا کنید و در برابر ملت های تحت ستم فلسطین،لبنان و عراق برخیزید و بکوشید تا با یاری الله آنها را از زیر یوغ چپاولگران  نجات دهید. ای مردم بی تفاوت نباشید و هر کدام به دست خود می توانید بکوشید کاگر در کارخانه و کشاورز در زمین و سرباز در جبهه و معلم در مدرسه و روحانی در اجتماع و همه مردم در صحنه هر کدام تا می توانید فعالیت کنید تا این انقلاب را به پیروزی کامل برسانید که مقدمه ای برای انقلاب جهانی بقیه الله می باشد در این راه از هیچکس نهراسید . ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان  مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد . مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین باهدف شهید شد .

ای مادران  مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلو گیری کنید که فردا در محظر خدا نمی توانید جواب زینب(س) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود . همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه نبرد بفرستید که حتی جسد او را تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم .

خطاب به خانواده محترمم : ای اقوام جسد من اگر به دست شما رسید و تشیع جنازه کردید بر تابو تم عکس امام بزنید   در کنار آن عکس کوچک مرا بزنید که مردم بدانند این شهید پیرو و وفا دار به ولایت فقیه بود . بر تابوتم یک جلد قرآن بگذاید تا مردم بدانند که هدف من خدا بوده و قرآن و نه هیچ چیز دیگر.

در تشیع جنازه ام گریه نکنید و یا اگر گریه می کنید صدایتان را بلند نکنید که شهید شدن گریه ندارد ، شکست اسلام گریه دارد و بهوش باشید اسلام شکست نخورد گریه با صدای بلند مرا می آزاد و برای من لباس سیاه نپوشید که امت اسلام هیچ وقت سیاه نمی پوشد .  برای من تبلیغ نکنید فقط برای اسلام تبلیغ کنید کسانی که کوچک ترین اختلافی با ولایت فقیه دارند در تشیع جنازه ام حاضر نشوند حاضر شدنشان مرا می آزارد و هر کس می خواهد بر جنازه من فاتحه بخواند اول برای امام دعا کند اگر دعا نمی کند بر جنازه ام فاتحه نخواند  و در پایان  وصیتم به شما این است که مرا در کنار قبرپدرم به خاک بسپارید و فرزندم فاطمه را به شما و شما را به خدا می سپارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد