شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهید غلامرضا حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم 

زندگینامه شهید معظم غلامرضا حسینی 

شهید غلامرضا حسینی فرزند حسن در تاریخ پانزدهم دی ماه هزار و سیصدو بیست و یک در روستای اردکول از توابع مشهد دیده 

به جهان گشود بعد از اتمام تحصیلات دوره ابتدایی وارد کارخانه بیکویت سازی شد با شروع جنگ تحمیلی چندین بار داوطلبانه از طریق 

بسیج به جبهه اعزام گردیده وی در تاریخ سوم خرداد شصت و یک مجروح شد غلامرضا حسینی بر اثر ترکشهای خمپاره مجروح 

شده بود که او را به بیمارستان اصفهان منتقل کردند که در اثر همین عارضه هم در بیمارستان و براثر مجروحیت به درجه رفیع شهادت نائل 

آمد از این شهید بزرگوار دو فرزند دختر و دو پسر به یادگار مانده است مزار شهید در گلزار شهدای پاکدشت می باشد 

نامه شهید:

به نام خدا 

امید است که رزمندگان در سایه امام زمان به پیروزی برسند و حکومت الله در سرتاسر  جهان به پا کند خدمت خانواده عزیزم 

عرض سلام و امیدوارم که سلامت باشید همین طور که ما در جبهه جنگ در راه الله می جنگیم شما هم در پشت جبهه در الله خدمت کنید 

ما که در جبهه مریوان هستیم به هیچ وجه به ما مرخصی نمی دهند چون هم راه دور است و هم مشکلات در راه بنابراین تا وقتی که ماموریت 

ما تمام نشده من به خانه نمی آیم و 3 عدد از نامه های شما به دست من رسید 

و ان شاءالله دیدارمان در کربلا جواب نامه آمد خدمت مشهدی حسن با خانواده سلام می رسانم و دعاگو هستم خدمت حسین آقا با خانواده

سلام می رسانم و دعاگو هستم خدمت عباس کارخانه با خانواده سلام و دعا می رسانم خدمت اصغر آقا با خانواده دعا و سلام می رسانم 

خدمت تک تک قوم و خویشان دعا و سلام می رسانم و امیدوارم که در سایه رهبریت امام زمان و نایبش خمینی سلامت باشید و این ندای 

خون شهیدان کربلا 7 تیر - 17 شهریور ما را با عزم راسخ در سرما و گرما یاری می دهد به امید پیروزی حق بر باطل خدمت خواهر زنها 

یک به یک دعا و سلام می رسانم 

والسلام 

خداحافظ 


شهید محمد حسین باقری

شهید محمد حسین باقری


زندگی نامه


محمد حسین باقری درسال1344در خانواده ای مستضعف در روستای شیرگ از توابع بخش زهان دیده به جهان گشود.از آنجایی که برای این خانواده فرزندی نمی ماند برای زنده ماندن محمدحسین متوسل به مزار شیرگ شدند. او پس ازگذراندن دوران کودکی پا به دبستان سپاه دانش نهاد و توانست این مقطع را با موفقیت به اتمام برساند. اما بدلیل عدم تمکن مالی ونیر نبود مدرسه راهنمایی در روستا نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهدوبه ناچار دوشادوش پدر به کار کشاورزی وگاهی اوقات قالیبافی مشغول شد. در اوقات فراغت هم بدلیل علاقه زیاد به کارهای دستی اقدام به تهیه کار های دستی می کرد و آنها را در یک جا نگهداری می نمود.بیشتر حرفهایش را به تنها خواهرش می زد وبه او سفارش می کرد تا در حفظ حجاب کوشا باشدو همیشه کارهایی که به خواهرش محول می شد را خودش انجام می داد.

محمد حسین از همان ابتدا با همت مادر خواندن قرآن و تعالیم دینی را فرا گرفت. در مدرسه به تلاوت قرآن و نوحه خوانی می پرداخت. بخاطر نزدیکی مسجد به خانه شان اکثرا در مسجد حضور می یافت.در مراسم عزاداری سالار شهیدان به مرثیه سرایی و نوحه خوانی می پرداخت.هنگام جوانی اشک میریخت و در محافل قرآنی ، دعای کمیل و ندبه شرکت می کرد.

هنوز به سن خدمت نرسیده بود که شوق و شعف فراوانی برای رفتن به جبهه از خود نشان می داد.زمانی که به خدمت سربازی فرا خوانده می شدبه علت کوتاهی قدو جثه ضعیف ازخدمت معاف شد.اما با عشق به جبهه ووساطت دوستان به جبهه رفت.

پس از 26ماه و12روز خدمت، درعملیات کربلای 5 ،در تاریخ 25/10/65 بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید و پیکرش را پس از تشییع در مزار شهدا شیرگ به خاک سپردند.


خاطره

برایم گریه کن:

هنوز8-7 سال بیشتر نداشت که برای جلسه روضه خوانی او را با خود به خانه همسایه برده بودم.هنوز فضای معنوی روضه در من اثر نکرده بود که محمد حسین به من گفت مادر چرا گریه نمی کنی؟

گفتم:نمی توانم،محمد حسین گفت: پس برای من گریه کن.

کشور خسروی(مادر شهید)

 

شهید کماچعلی اژدری

شهید کماچ علی اژدری


زندگی نامه


کماچعلی اژدری در سال 1347 خانواده ای مذهبی و مستضعف در روستای شیرگ از توابع شهرستان زیرکوه به دنیا آمد وی دوره ابتدائی را در دبستان سپاه دانش روستا گذراند . به علت نبود مدرسه راهنمایی جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه بیرجند رفت. در این حوزه مدت 3 سال تحصیل کرد. در راهپیمایی ها شرکت می کرد و از همان کودکی هر روز صبح پس از تلاوت قرآن به دنبال کار هایش می رفت . علاقه خاصی به امام داشت ، همیشه عکس های کوچکی از امام را با خود داشت و به دیگران نیز هدیه می داد. اکثرا دعای کمیل  را با صدای بلند می خواند و علاقهخاصی به روزه گرفتن داشت.

پس از گذراندن دوره آموزش نظامی عازم جبهه شد . سر انجام بر اثر اصابت ترکش در تاریخ14/10/65 در عملیات کربلای 5 شلمچه به شهادت رسید و پیکرش را در مزار شهدا شیرگ به خاک سپردند.

خاطره


نشستن در خانه:

می گفت : زمانی در کشور ما جنگ است نشستن در خانه برای من و افراد مثل من ننگ است.

علیجان اژدری(پدر شهید)


شهید در رویای خواهر:

ما برای نبودن کماچعلی و شهید شدنش خیلی ناراحت بودیم ، شبی شهید به خوابم آمد و گفت: خواهرم به مادر بگو لباس های پر خون مرا بشوید و ناراحت نباشد .چرا که ناراحتی شما مرا اذیت می کند.

گلثوم اژدری(خواهر شهید)

شهید علی عباسیان

شهید علی عباسیان


زندگی نامه

علی عباسیان درسال1358 درخانواده ای مذهبی وبا تقوا در روستای شیرگ از توابع شهرستان زیرکوه به دنیا آمد. در سالگی وارد مدرسه شد بعد از گذراندن  دوران ابتدائی درتعطیلات همان سال در حادثه  آتش سوزی  قسمتی از بدنش دچار سوختگی شد.که بعد از مدتی بستری شدن در بیمارستان بهبود نسبی یافت ودر همین ایام شعری سروده به این مضمون:

بین من وپروانه دوفرق است در عالم                                                                                            پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت


بعد از بهبودی تحصیلات راهنمایی را دامه داد به شعر وشاعری علاقه خاصی داشت به علت مشکلات اقتصادی از ادامه تحصیل باز ماند وبه کار قالیبافی وکشاورزی مشغول شد. وی علاقه  زیادی  به اهل بیت  و ائمه داشت. در مراسم عزاداری ائمه حضور می یافت و در سوگ ائمه  شعر می سرود. به نماز و دعا اهمیت می داد  ودر شب های جمعه به دوره قرآن  می رفت. به هنر قالیبافی  ونقاشی علاقه داشت.

شهید وشهادت را دوست می داشت ولی چون جنگ به اتمام رسیده بود  این آرزو در دور از ذهن به نظر رسید تا اینکه به خدمت سربازی   اعزام شد و پس از اتمام دوره آموزش  برای ادامه خدمت سربازی  به تیپ  انصارالرضا(ع) در تربت جام منتقل شد  مدت 10 روز نگذشته بود که در تاریخ26/1/1378 در مرز شرقی تربت جام در درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسید و در مزار شهدای شیرگ به خاک سپرده شد.