شهید محمد ناصر شاکری
زندگی نامه
ناصر شاکری درسال 1344 در روستای شاج از توابع شهرستان زیرکوه به دنیا آمد. تا کلاس سوم ابتدائی موفق به تحصیل شد وبه دلیل فقر و کمبود امکانات آموزشی از ادامه تحصیل بازماند ودر کار کشاورزی وقالی بافی به پدرش کمک می کرد.
در انجام فرائض دینی جدی بود. در راهپیمایی ها وتشییع جنازه ها شرکت می کرد هر روز بعد از نماز با صوت زیبا به تلاوت قران می پرداخت و فضای خانه را آکنده از عطر آیات قرآنی می نمود.
او در سن 20 سالگی به خدمت سربازی رفت وعازم جبهه شد. سرانجام درتاریخ25/2/67 در منطقه پنجومین بر اثربمباران شیمیایی به شهادت رسید. وپیکرش پس از چهار ماه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
خاطره
مرخصی ناتمام:
آخرین دفعه ای به مرخصی آمد بود در بین راه برگه ی مرخصیش گم شده بود لذا زودتر به محل خدمت بر گشت. بعد از شهادت برگه ی مرخصی پیداشد.
پرویز شاکری(برادر شهید)
شهید علی اصغر علیزاده
زندگی نامه
علی اصغر علیزاده در سال 1346 در روستای سردوان از توابع بخش زهان شهرستان زیرکوه متولد شد.در سن 6سالگی برای شروع تحصیل وارد دبستان شدو تا کلاس پنجم ادامه تحصیل داد پس از آن بدلیل نبودن مدرسه راهنمایی در روستا ترک تحصیل کرد و در کنار پدر و مادر بکار کشاورزی مشغول شد.
به اهل بیت ارادت خاصی داشت. به نماز اول وقت وروزه ماه مبارک رمضان اهمیت می داد.شهید علاقه مند به تحصیل در حوزه علمیه و آموزش قرآن بود اما بدلیل عدم تمکن مالی نتوانست به هدفش برسد. لذا برای تامین مخارج زندگی به عنوان راننده تراکتور مشغول به کار شد . وی در هر شرایطی کار کردن را بر استراحت خویش ترجیح می داد.
در سن18 سالگی برای انجام خدمت سربازی به جبهه اعزام گردید ودر مدت حضور در جبهه تا حد امکان از آمدن به مرخصی خود داری می کرد و سرانجام در تاریخ11/3/1367 در جبهه فکه به شهادت رسید و پیکرش را پس از تشییع در مزار شهدای سردوان به خاک سپردند.
خاطره
ازدواج به خواسته مادر:
در زمانی که شهید در جبهه بود به درخواست و خواهش مادرش دختری را برای او نامزد کردند با توجه به اینکه خود شهید تمایل چندانی به این کار نداشت ولی از طرفی بخاطر مادرش تن به این امر داد گر چه اجازه نداد مراسم عقد صورت گیرد چون معتقد بود سربازی اش باید به اتمام برسد.
محمد علیزاده(پدر شهید)
شهید حسن مشمول
زندگی نامه
حسن مشمول در سال 1342 در خانواده ای مذهبی و مستضعف در روستای سردوان از توابع شهرستان قائن بدنیا آمد . پدر را درسن 3 سالگی از دست داد و دوران کودکی و نوجوانی را با بچه های محل گذراند . در ابتدای سن 6 سالگی وارد دبستان شد . پس از این که سوادی در حد خواند و نوشتن کسب کرددرس و مدرسه را رها کرد و مشغول کار کشاورزی شد و در این کار یار و یاور مادر و برادرش بود برای اینکه می دانست با نبودن پدر وظیفه مادر سنگین تر شده سعی داشت در اوقات فراغت بیکار ننشیند و به کار قالی بافی بپردازد .
اهل کار و فعالیت بود محبت و احترام خاصی برای مادر قائل بود . وی مادر ، خواهر را همواره به پوشش درست ، نماز اول وقت و مهربانی با دیگران توصیه می نمود .
از سن 18 سالگی همواره آرزوی رفتن به جبهه و شهادت را داشت و بارها اراده کرد به جبه برود . به علت کم بودن سن او را نمی پذیرفتند و چون در کودکی پدر خود را از دست داده بود از خدمت سربازی نیز معاف شده بود ، به دلیل علاقه بهمیهن و دفاع از سرزمین در سال 1362 راهی جبهه شد و سر انجام در تاریخ 15/05/1362 عملیات والفجر 2 به شهادت رسید و پیکرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.
خاطره :
آرزوی شهادت :
بزرگترین دعا و آرزویش شهادت بود . یادم می آید آخرین باری که خواست خداحافظی کتد گفت : من دیگر بر نمی گردم و این آخرین خداحاظی من با شماست و در ادامه گفت : این گل پرپر از کجا آمده (از سفر کربلا آمده)
گوهر مشمول (خواهر شهید)
فرازی از وصیت نامه:
مادر جان در شهادتم اشک نریزید زیرا که گریه شما باعث عذاب روحی من در آن دنیا می شود . مادرم شهید شدن گریه ندارد ولی شکست اسلام گریه دارد . برادرم حسین جان چنانچه به مقام شهادت نائل گشتم شما سلاح مرا بر زمین نگذارید و ادامه دهنده راهم باشید چرا که دفاع از میهن بر همه واجب است .
مراقب خواهرم باشید چرا که بر گردنم حقی بس بزرگ دارد ، یادتان باشد اگر به شهادت رسیدم اصلا گریه نکنید چرا که من بر طبق آیه شریفه قرآن کریم نزد پروردگارم زنده ام و روزی می خورم ، از اموالم آنچه دارم وقف خدمت به اسلام می کنم ، مخصوصا موتورم را برای بیماران ، هر بیماری که بدون وسیله باشد او را به مراکز درمانی برسانید . در خاتمه از همه شما می خواهم برای امام دعا کنید و او را تنها نگذارید.
و السلام
شهید محمد علی بخشی
زندگی نامه
محمد علی در سال 1342 در روستای زهان از توابع شهرستان قاین متولد شد . پس از گذراندن دوران کودکی در سن 7 سالگی وارد دبستان شده و تحصیلات خود را تا پنجم ابتدائی ادامه داد سپس به کار کشاورزی و قالی بافی پرداخت . باعلاقه ای که به این کار داشت پس از مدتی تبحر خاصی در این زمینه به دست آورد و استاد کار ماهری شد .
وی به اهل بیت (ع) ارادت خاصی داشت و همواره در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی شرکت می کرد.
نماز خود را در اول وقت انجام می داد ، کارهایش بر اساس نظم و انظباط خاصی بود و برای یادگیری صحیح قرآن به کلاس های قرآنی می رفت و قرآن را با علاقه خاصی تلاوت می نمود. به امام علاقه شدیدی داشت و همواره کتاب و رساله امام را مطالعه می نمود . سخنرانی های امام را از رادیو و تلویزیون گوش می داد وی با شروع خدمت سربازی در سن 18 سالگی از طرف ارتش به جبهه اعزام شد . سر انجام بر اثر اصابت ترکش خمپاره در تاریخ 26/03/1363 در منطقه خرمشهر به شهادت رسید و پیکر او را در مزار شهدای زهان به خاک سپردند.
خاطره
همیاری :
در نزدیکی خانه ما پیرزنی تنها زندگی می کرد محمد علی همیشه پیرزن را در کارهایش کمک می کرد .
زهرا بخشی (خواهر شهید)
فرازی از وصیت نامه شهید :
پدر و مادر گرامی و خواهران و برادران عزیزم از شما می خواهم که شما هم نیز مانند دیگر خانواده شهیدان صبور باشید ، پدر و مادر گرامی اکنون که دشمن بعثی عراق آن جنایت کار خائن به خاک میهن عزیزمان تجاوز کرده است وظیفه تک تک ما سربازان است که به جبهه برویم و بر علیه دشمنان کافر بجنگیم و اگر به فیض شهادت نائل آمدم شما هیچ گاه برای من گریه نکنید چون گریه شما باعث ناراحتی من است و دشمن از گریه شما شادی می کند و پدر جان ما امانتی هستیم نزد شما که خدا داده است و هر وقت بخواهد می برد . پدر و مادرم می دانم آنطور که باید و شاید به شما انجام وظیفه می کردم ، نکردم امیدوارم مرا به بزرگواریتان ببخشید . روزی که مرا تشییع می کنند یک جلد قرآن روی تابوتم بگذارید و قطعه عکس کوچکم را هم کنار تابوتم بگذارید تا مردم دنیا بدانند که چنین جوان هایی هستند که خونشانت را فدای اسلام می کنند و برادر و خواهرم میدانند که داغ برادر سخت است شما هم مثل خانوادههای دیگر شهدا صبر داشته باشید و در همین راه گام بردارید که انشا الله پیروزید و پیام من به ملت شهید پرور ایران این است که از رفتن بچه هایشان به جبهه جلوگیری نکنند چون این راه ؛ راه خداست و باید در این راه قدم بگذارند.
و السلام
شهید محمد کاظم عرفانی
زندگی نامه
محمد کاظم عرفانی در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در روستای زهان از توابع قاین متولد شد . پس از گذراندن دوران خردسالی وارد دبستان شد . دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند و در این مقطع جز شاگردان نمونه محسوب می شد.
پس از پایان تحصیلات ابتدایی به علت فقدان استطاعت مالی از ادامه تحصیل باز ماند ، پس از مدتی به مشهد مهاجرت کرد و در یکی از مدارس راهنمایی شبانه ، مشغول تحصیل گردید . روز برای تامین هزینه تحصیلش مشغول به کار بود . با تلاش مستمری که داشت دوره راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در رشته علوم تجربی وارد دبیرستان شد ، تا سال دوم دبیرستان را نیز با موفقیت ادامه داد.
اخلاق او در خانواده و در میان دوستانش نمونه بود . در مجالس و محافل مذهبی حضور داشت و عاشقانه به امام عشق می ورزید . هنگام مراجعت امام به ایران برای استقبال امام به تهران رفت .
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی خالصانه در راه تداوم آن فعالیت می کرد ، تا اینکه در تابستان 1361 به جبهه عازم گردید و به خاطر داشتن گواهینامه ، برای رانندگی آموبلانس داوطلب شد، پس از مدتی انجام وظیفه در جبهه جنوب ، سرانجام در تاریخ 04/06/1361 به شهادت رسید . پیکرش پس از تشییع در مشهد و سپسدر قائن به زادگاهش منتقل شد و در گلزار شهدای زهان به خاک سپرده شد .
فرازی از وصیت نامه:
بازگشت همه به سوی اوست که آفریدگار جهان است . چه بازگشتی بهتر از آن که انسان در راه خدا به سوی برگردد ، و از کانال شهادت سیر نماید که شهادت سعادت است. پدر و مادر امیدوارم که در از دست دادن من شیون نکنید و با استواری خود و کانون خانواده را استحکام بخشید تا شما نیز از صابران باشید . پدر و مادر و تمام اعضای خانواده با اینکه می دانم آرزوی هر پدر و مادری بازگشت فرزندش به سوی خانواده است . ولی از شما می خواهم که به این خواسته خود توجهی نکرده و نیازتان را در نظر بگیرید که نیاز بر خواست ترجیح دارد و اکنون که نیاز شما که عضو کوچکی از این اجتماه و امت هستید ، نیاز به خون است تا در رگ های این جامعه جریان یابد تا از حرکت باز نماند ، پس امیدوارم به خواستتان توجه نکرده و نیاز را درنظر بگیرید که در این صورت در از دست دادن فرزندتان شکر گزار درگاه احدیت خواهید بود تا خداوند به شما اجر و پاداش دهد.
و السلام