شهید رضا اسداللهی
زندگی نامه
در سال1344 درروستای زهان از توابع شهرستان زیرکوه دیده به جهان گشود . مادرش براساس خوابی که دیده بود نامش رارضا نهاد. وی پس از گذراندن دوران خردسالی جهت کسب علم و دانش راهی مدرسه شد.پس از اخذ مدرک سیکل مدرسه را ترک کرد و به کشاورزی پرداخت. پس از انقلاب در سال1358 با تشکیل بسیج به فرمان امام خمینی(ره) به عضویت بسیج درآمد .پس از چندی به استخدام سپاه در آمد . برگزاری مراسم دهه فجر شرکت می کرد. از جمله فعالیت های مذهبی اش به می توان به شرکت در مراسم عزاداری امام حسین(ع) وشب زنده داری های او در شب قدر اشاره نمود . همیشه نسخه ای از زیارت عاشورا را همراه داشت و از خواندن آن غافل نمی شد همواره یک قرآن و مفاتیح با خود داشت در اوقات فراغت بیشتر به مطالعه کتاب های مذهبی و خواندن نهج البلاغه می پرداخت.
وی اولین بار در17 سالگی به جبهه اعزام شد و اینکه جزء سربازان اسلام بود اظهار خشنودی می کرد. وسر انجام در عملیات والفجر9 در تاریخ7/12/1364 در سلیمانیه به شهادت رسید و در مزار شهدای زهان به خاک شپرده شد.
خاطره
شهید سوار بر اسب:
چند شب قبل از شهادت ، اورا سوار بر مرکبی سفیددر باغی پر از گل دیدم، که بسیار شاد خندان است و با اسب جولان می دهد . آن موقع تعبیر خوابم را نفهمیدم . تا اینکه پس از چندی خبر شهادت او را به من دادند .
مادرشهید
فرازی از وصیت نامه
اگر شهید شدم به مقصود خود رسیده ام. پدر و مادر برای من ناراحت نشوید وصیت من این است که برایم گریه و زاری نکنید ، اگر شهید شدم در راه حق شهید شده ام. اگر در راه خدا بمیرم یا گشته شوم غم نخورید که به رحمت ایزد پیوسته ام .
چه زیباست لحظه مرگ سرخ عابد در راه معبود آنگاه که چشم از همه جا بسته و دست نیاز به سوی او دراز است . و پا بر جا در برابر هرچه غیر او ایستاده و جان بر کف بر آورده ای دژخیمان بگشایید آتشتان را بر روی من که بهترین طریق اتصال من با«او» شمایید و این تنها طریق رستگاریست.