شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهدای بخش زهان

شادی روح شهدا صلوات

شهید عباس اسدالهی

شهید عباس اسداللهی

زندگی نامه

عباس اسداللهی در سال1345 در روستای زهان از توابع شهرستان زیرکوه به دنیا آمد . ازهمان کودکی علاقه خاصی به مسائل مذهبی مخصوصا قرآن ونماز داشت بطوری که در جلسات قرآن شرکت داشت و از سن 4سالگی او را درصف نماز جماعت می دیدند . در زمان تحصیل هم جزء دانش آموزان ممتاز به شمار ی رفت بطوری که همه معلمین از او راضی بودند و همین امر هم باعث شد تا دوران تحصیل خودرا تا زمان اعزام به جبهه با موفقیت به پایان برساند.

در زمان تحصیل علاوه بر درس خواندن در اوقات فراقت به پدرش در کار های کشاورزی و دامپروری و به مادرش در امر آب آوردن به خانه کمک می کرد ، همیشه نماز اول وقت و دیگر عبادات را به موقع انجام میداد . دروغ را گناه بزرگی می شمرد- بعد از انقلاب در انجمن های اسلامیو مراسم انقلابی شرکت فعال داشت . در راهپیمایی هایی که به مناسبت  های مختلف برگزار می شد حضور می یافت. و در سال 1360 برای اولین بار در سن 16 سالگی به جبهه اعزام شد و در گروه تخریب  فعالیت خود را شروع کرد . سر انجام در تاریخ2/1/1361 در عملیات فتح المبین بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و در زادگاهش زهان به خاک سپرده شد.


خاطره

وضو:

ما را از خط عقب تر آوردند تا با ماشین و یک تانکر آبی در آنجا بود با یکی دیگر  از همرزمان به طرف تانکر آب رفت و ضو  گرفت . چون تا اذان دو ساعت مانده بود تعجب کردم . ماشین آمد و ما سوار ماشین شدیم تا برگردیم ؛ بعد از مدتی به علت خرابی جاده ماشین قادر به حرکت نبود در نتیجه پیاده شدیم و به راه خود ادامه دادیم . در همین حال گلوله توپی نزدیک ما منفجر شد و دیگر چیزی نفهمیدم بعد از مدتی که به هوش آمدم متوجه شدم که مجروح شده ام و عباس و دوستش به شهادت رسیده اند در آن لحظه بود که من متوجه شدم که عباس وضوی شهادت گرفت نه.....

احمد عبدی(همرزم شهید)


فرازی از وصیت نامه

پدر و مادر عزیزم: از اینکه احساس می کردم در مکانی راحت قرار گیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم من نمی توانستم به خود بقبولانم که برادرانم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این باشم که چندین نفر زخمی یا شهید شده اند ، پدر و مادر داغدارم چگونه می توانستم ببینم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما شهید می شوند و من به کا های روز مره مشغول باشم ، می دانم از دست دادن من شاید سنگین باشد ولی هرچه باشد از غم از دست دادن حسین (ع) برای زهرا(س) سنگین تر نخواهد بود مگر آنها نبودند که شهید شدند تا اسلام پا بر جا بماند بنا بر این من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسین (ع) درس مبارزه و جهاد و شهادت را اموختم و یاد گرفتم که زندگی مادی نکبت بار است ونیاید منتظر باشم که مرگ مرا فرا گیرد بلکه ما باید سراغ مرگ برویم مگر انسان یک دفعه بیشتر می میرد پس چه بهتر که آن یک دفعه در راه خدا باشد . پدر و مادرم برای من گریه نکنید چون برد باری و صبر شما باعث شکست دشمن می شود.

پس از شهادتم هرگاه خواستید اشک بریزید به یاد شهداء کربلا بریزید و هرگاه دلتان گرفت به بهشت رضا بروید و به مزار این همه شهید بنگرید مطمئنا درد خود را فراموش خواهید کرد.

شهادت تولدیست برای زندگی جاودانه و ای کاش که جانها داشتم و بارها برای پیروزی اسلام بر کفر می جنگیدمو از شهادت مرا باکی نیست . شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را در آغوش می کشد ، شهادت نقطه اوج و آرزوی مسلمانان است. شهادت قله رفیع انسانیت است.

ما به آغوش شهادت می رویم و به سویش پرواز می کنیم ،مادرم امیدوارم که راه امام خمینی(ره) که همانا راه انبیاءبرای رسیدن به لقاءالله است را فراموش نکنید و این قطره خون ناقابلی را که در راه پیروزی انقلاب اسلامی بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی(عج) تقدیم کردم مورد رضای او باشد.